"بينالملليشدن" به لحاظ مفهومي هيچ معناي محصّلي ندارد اما امكان دارد فردي از سر ناباوري يا بياعتقادي به فرهنگ و سنن جامعۀ خويش، و از طرفي ديگر از سر مفتونيت به فرهنگ و تمدن فرنگي از "بينالملليشدن" سخن بگويد. روشن است كه سخن از "بينالملليشدن" در اينجا هيچ دلالتي جز "فرنگيشدن" ندارد. يعني همان كه جلال آل احمد حدود نيم قرن پيش، از آن به "غربزدگي" ياد كرد و در اثر ماندگارش آن را به فراخور توان و شناخت خويش توصيف كرد و مورد انتقاد قرار داد.
بهنظر من اين جرم و گناه نيست كه كسي، استاد دانشگاهي و يا حتي استاد حوزهاي، معتدل يا افراطي، غربزده و مفتون غرب باشد. ليكن مايۀ تعجب و شگفتي است كه فرهنگي كه در كارنامۀ درخشان و عزتآفرين فرهنگي و اعتقاديِ خويش عالمان بصير و بصيرتبخشي چون جلال آل احمد، معلم شهيد انقلاب دكتر علي شريعتي، استاد محمدتقي شريعتي، استاد شهيد مرتضي مطهري، مجاهد نستوه سيد محمود طالقاني(رضوان الله عليهم اجمعين) و امثال آنها را داشته است چگونه است كه امروزه و با وجود رويداد شگرف و عظيمي به نام انقلاب اسلامي و آن همه مقاومتها و پايمرديها و شهادتهاي اعجابآفرين، شاهد نداي صريح و بلند بازگشت به سوي فرنگيان و غربزدگي ميشود؟
آري! ابداً جرم يا گناه نيست كه فردي، استاد دانشگاه و حوزه باشد يا از عامۀ مردم، نه تنها غربزده باشد بلكه علناً مفتونيت خود به فرهنگ و تمدن غربي را عليالدوام اعلام كند و به علاوه اخيراً هموطنان خود را، ضمن سرزنش و تحقير، دعوت به غربزدگي كند.
آنچه مايۀ تأسف و تألم است اين است كه چنين فردي ظاهراً از سر حسن نيت و عزتبخشي به ايران و ايراني، دعوت به غربزدگي ميكند.
آنچه اما مايۀ درد عميق ميشود اين است كه چنين فردي مغز متفكر و الهامبخش دولتي ميشود كه شعارش اعتدال و عقلانيت است.
آيا با اين وصف، دشوار است دريابيم اعتدال و عقلانيت آن دولت چه معنا و مفهومي دارد و فرجامش نهايتاً كجاست؟ آيا به واقع دشوار است دريابيم يا فوقالعاده دردناك است دريابيم؟
آيا اينك كه معناي پيشرفت و توسعه و تمدن و بينالملليشدن و اعتدال و عقلانيت را نزد مغز متفكر و مشاور عالي دولت فهم كرديم و فرجام و آينده سياستگذاريهاي اين دولت را در تمام عرصهها دريافتيم جا ندارد از رابطه و سابقۀ فكري و فرهنگي اين مغز متفكر با رئيس دولت اعتدال و عقلانيت پرسش كنيم؟
آيا اينك بجا و به موقع نيست كه بيداران و بيدارگران اقليم انقلاب اسلامي از چگونگي حماسۀ سياسي سال 92 پرسش كنند؟
آيا اينك بجا و به موقع نيست كه بيداردلان و بيدارگران مجاهدِ اين اقليمِ همواره معترضخيزِ بصير از عوامل دور و نزديك زمينهساز حماسۀ سياسي سال 92 پرسش كنند؟
آيا با توجه به عقبۀ فكري ـ فرهنگي ـ سياستي اين دولت، و عملكرد همين يكسالۀ دولت، ديرهنگام نيست دربارۀ روند تحولات انقلاب و آيندۀ نزديك انقلاب با جديت هر چه تمامتر و توان هرچه فراگيرتر به فكر و انديشه شويم؟ به فكر و انديشه شويم كه آيا انقلاب در مسير اصلي اسلامي خود قرار دارد؟ به فكر و انديشه شويم كه آيا انقلاب در دست نااهلان و نامحرمان نيفتاده است؟
آيا طرح اين سؤالات و تأمل در آنها به مصلحتِ دوام و بقاي انقلاب نيست؟
"ولتكن منكم امه يدعون الي الخير و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون". (آل عمران، 104)
نظرات شما عزیزان:
|